نگاه کردن به باغ دیگران

ضرب المثلی عربی می گوید: "اگر به یک نادان هزار فکر نبوغ آمیز بدهی، او فقط مال تو را می خواهد".

اگر به اطراف خود نگاه کنیم، وقتی شروع می کنیم به کشت کردن باغ زندگی مان، می توانیم متوجه این قضیه بشویم که همسایه ی ما به دقت ما را زیر نظر گرفته است. هرچند در ارتباط با هر عملی فاقد صلاحیت است، دوست دارد در مورد اینکه به چه روشی اعمالمان را بذر افشانی می کنیم، چطور افکارمان را می کاریم و به چه روشی فتوحاتمان را آبیاری می کنیم، اظهار عقیده کند.

اگر به حرف های او توجه کنیم، کارمان به آنجا می کشد که برای او کار کنیم;  و باغ زندگی ما فقط بر طبق عقیده ی همسایه خواهد بود. در آخر، زمینی را که با عرق ریختن زیاد پرورش یافته بود و با دعای خیر بسیار حاصل خیز مانده بود، به دست فراموشی می سپاریم.

از یاد می بریم که هر سانتیمتر مربع از زمین راز هایی را در خود دارد که فقط دست های صبور باغبان در درجه ای است که آن را درک کند. دیگر توجهی به آفتاب، باران، و به فصل ها نمی کنیم. تا به تنهایی بر روی سری که از بالای دیوار به دقت ما را نظاره می کند تمرکز کنیم.

احمقی که دوست دارد درباره ی باغ ما نظر بدهد، هرگز به گیاهان خود توجهی ندارد.

پ ن: برگرفته شده از کتاب مثل رودخانه روان

آدینه ی نادیده

         
 

بعد از یک هفته انجام کارهای روتین و سخت( مثل درس خواندن) ، دلمون به یه جمعه خوشه که روز استراحت و انجام هر کاری غیر از کارهای روزانه است.
حالا این جمعه ای که اسمش به دلگیر بودن در رفته چطور می تونه حس و حال سرزندگی رو برای شروع یک هفته ی کار دیگه بوجود بیاره؟
تازه اگرم بخوای از تنهایی و غربت غروب جمعه فرار کنی ، چه کاری برای انجام دادن داری؟ یا چه جایی برای تخلیه ی انرژی مضاعف دوران جونیت داری؟ یا تو که اصلآ دم از متفاوت بودن می زنی چه کاری غیر از تماشا کردن بلدی؟
اصلآ می دونی معنی تفریح چیه؟
اصلآ می تونه برای ما باشه؟

قطعا نه!!!
 حتما خیلی از جوونهای بندر عباسی مثل من فکر می کنند، با این تفاوت که اونها این انرژی بلا استفادشون رو صرف تک چرخ زدن در بلوار غدیر می کنند. مگر اینکه برای فلان کسک جلب توجه باشد.
دلم می سوزه برای خودمون که هیچ چیز از تفریح نفهمیدیم و محکومیم به قبول تفکر "زندگی همینه دیگه" !!!... 

کاش جمعه های بقیه ی دنیا رو هم می دیدیم.

هنر تلاش کردن

 

این یک جمله از پابلو پیکاسو است: "خداوند بیشتر از هر چیز یک هنرمند است. او زرافه، فیل، مورچه را ساخته است. در حقیقت، او به هیچ وجه سعی نکرده یک سبک را دنبال کند. فقط آنچه را که دوست داشته انجام دهد، انجام داده است."تمایل به ادامه دادن است که خط سیر ما را ایجاد می‌کند. با وجود این، و قتی سفر به سوی رویا را آغاز می‌کنیم، به شدت وحشت زده می‌شویم، گویی مجبور بوده‌ایم همه چیز را روی روال انجام دهیم.

رویا – فکر – خواب – آرزو – ایده – نظر

چه کسی ضمانت می‌کند بدون تلاش رویای مطرح شدن من شکل به خود بگیرد؟
و چه کسی غیر از من ایده‌های من را می‌تواند مکتوب کند؟

خیلی دیر ممکن است این سوال‌ها برای کسی پیش بیاید، اما شکر که با آمدنش واژه‌ی تلنگر را معنی می‌کند.
من برای همین اینجا هستم که می‌خواهم بخش کوچکی از وجود خودم را به شما نشان دهم. امید آنکه این قدم مقداری از رویای من را محقق کند.