روزهای متوالی در پی روز سوم...

در جایی خواندم، برای اینکه بتوانی بر ترس، نگرانی و هراس غلبه آیی، خود را به عنوان جزئی از یک تصویر بزرگ مجسم ساز. تا از این طریق احساس امنیت و سلامت جایگزین نگرانی شود.
برای من بودن  بخش کوچکی  از حامیان طرح، "هر شهروند یک پیشنهاد برای برقراری امنیت "، تجسم آن واقعیت بزرگ است که حس امنیت را تداعی می کند.
از این رو حضور و کاور کردن این پوستر در این وبلاگ یک وظیفه است..
.


[بدون عنوانی برای فریده جعفری]

احساس زندگی بخشیدن مخصوص مادر است، احساس به دنیا آوردن مخصوص مادر است. احساس درد مخصوص اوست. درد... درد جسمانی یا درد روانی فرق نمی‌کند، این مادر است که تمام جوانی‌اش را برای این آرزو می‌گذارد. آرزویی که از توانایی او در به دنیا معرفی کردن نوزادی خبر می‌دهد که از پوست، گوشت و استخوان اوست.
ولی در مقابل، احساس زندگی گرفتن از آن که می‌تواند باشد؟ آفریدگاری که خود مختص آفریدن زندگی‌های زیباست؟ یا آن فرشته‌ی مهربانش عزرائیل؟

برای رخ دادن یه حادثه‌ی مرگ این خدا نیست که در مورد بنده‌ی خاصش بدجنسی می‌کند. این ماییم که زنده بودن را ناچیز می‌شماریم. این ماییم که آرزو را ضعیف می‌دانیم. ماییم که همیشه با سهل انگاری‌هایمان کار دست خود و دیگران می‌دهیم. اما باکی نیست. اعتقاد به اجل و فرشته‌ی مرگ که هیچ‌گاه هم مهلت به صاحب اجلش نمی‌دهد، می‌تواند از عذاب وجدانمان کم و بر گردن او بیاویزد.

اما خبری که موجب نوشته شدن این گلایه‌نامه ی کوتاه شده، مربوط به فریده جعفری 24 ساله است که در اولین تجربه بارداری خود و در آخرین هفته حاملگی، بدون هرگونه سابقه ناراحتی قبلی، ساعت هشت شب پانزدهم مرداد 89 به بیمارستان میناب مراجعه می‌کند و پزشک متخصص زنان باد زایمان را با درد معده اشتباه می‌گیرد و برای او سایمیتیکون که ساده ترین قرص برای سوزش معده است تجویز می‌کند.

قربانی‌شدن فریده‌ها گواه صادقی است برای بی رحم شناخته شدن دنیا، نگران نباشید به همه‌ی ما این اعتقاد خورانده شده است. شما می توانید هرآنگونه که می خواهید نمایش مرگ او را جلوه سازید. باور ما شمایید... اما باور خودتان کجا رفته است؟

+ اصل خبر را از وبلاگ گوهر ناسفته در مطلبی برای فریده جعفریی بخوانید.
+انعکاس این خبر در تابناک نیوز ٬ جغد بندری٬ ایرنا...