دیشب رو باید زود می خوابیدم. یعنی 6 شب هفته رو باید زود بخوابم تا صبح ها وقتی ساعتم زنگ می خوره به زمین و زمان فحش ندم و همه ی هویت کاری و انتخاب های زندگیم رو زیر سوال نبرم و بتونم حداقل قدرت جسمانیم رو برای گذروندن یک روز کامل و سر و کله زدن با 1200 همکار محترم و یا محترمه رو حفظ کنم و خودم رو سر پا نگه دارم. ساعت 12 بود و من تصمیم گرفتم مثل همیشه یک فیلم 2 ساعته رو در چهار مرحله ی نیم ساعتی طی 4 شب متوالی ببینم. اما دیدن فیلم "سه روز باقیمانده ( بعد )" از حد مجاز زمانی 30 دقیقه ای اش گذر کرد و من تا حوالی ساعت 3 در خود فیلم همراه با کارگردانش سیر می کردم. خیلی لذت بخش بود. ژانر درام و جنایی که هر دو مورد سلیقه ی فیلم بینی من هست، در کنار هم قرار گرفته بود. در این فیلم راسل کرو نقش معلمی را بازی کرده که سعی دارد همسر زندانیاش را که بیجهت به مرگ محکوم شده است را با فراری دادن او از زندان نجات دهد. چیزی که من رو در همان ابتدا به دیدن ادامه ی فیلم ترغیب کرد این بود که راسل کرو معتقد بود، به همسرش. به بی گناهی او. و جواب نا امیدی های شدید او را با این جمله می داد: همه چیز درست و رو براه می شود. جمله ای که ما هم در روزهای سخت و ناامیدی ها، برای دلداری دادن، زیاد به کار می بریم و یا از دیگران می شنویم ولی تعهدی در قبال اتفاق افتادنش نداریم...