بوستان بانوان

اول: استفاده از پارک ناکارآمد شهید سایانی در طرح جدیدی که نشانه ای از حمایت فرهنگی ورزشی بانوان است نکته ی جالبی بود.
یک پارک با حصارهای آبی مخصوص بانوان؟ اما اختصاص داشتن آن به خانم ها هنوز برای بسیاری از آقایان جا نیفتاده است، البته که این طرح جدید التاسیس است اما مردان گرامی نمی توانند دست کودکان بازیگوششان را بگیرند و برای بازی به پارکی مراجعه کنند که دیگر خصوصی شده است.

دوم: بعد از تشخیص جنسیت توسط نگه بان ، اولین پلاک کارتی که در پارک به چشم میخورد فلشی به سمت رختکن است!!!
یعنی می توان به ایمن بودنش اعتماد کرد؟

سوم: آن قسمت از سلامتی جسمانی که در گرو ورزش کردن است و به دلایل زیادی از جمله محدودیت هایی که برای خانم ها وجود دارد،از آنچنان اهمیتی برخوردار نبود. پس می توان در اجرای این طرح رضایتی را در چشمانشان خواند.

چهارم: یک جنبه ی خیلی مثبت این پارک استفاده و نگه داری صنایع دستی بانوان هنرمند این استان است. آنها می توانند در چهار غرفه ای که برای نگه داری این هنرهای ماندگار تعبیه شده است، صنایعی که برایش وقت میگذارند و برای تهیه اش زحمت می کشند عرضه کنند.

پنجم: قسمت دیگری از پارک اختصاص داده شده است به زمین های بسکتبال، والیبال، هندبال و پیستی برای اسکیت رانان و همچنین مسیری برای انجام ورزش مادر و دوچرخه سواری...
جالب اینجاست که برای استفاده از مسیر دوچرخه سواری قول بر این شده است که تعدادی دوچرخه نیز تهیه نمایند.

و در آخر این قدم بزرگ در جهت حمایت از بانوان استان آغاز راهی برای مشارکت و حضور بانوان در فعالیت های فرهنگی و ورزشی استان است. به امید آنکه تداوم داشته باشد.

احساس نا امیدی از بهبود

- سلام 

- سلام 

- مشکلت چیه عزیزم 

- خانم دکتر مگر شما به مشکلات دیگری غیر پوست هم رسیدگی می کنید.( خیلی خوشحال بودمُ با سوالش مطمئنم کرد می توانم حسابی راجع به مشکلم گلایه کنم تا دلم آروم بگیرد) 

- صورتتو ببینم 

(با دست نشانش می دهم) راه حل را می پرسم 

بی جواب یک نسخه برایم می پیچد و راهیم می کند. 

 

------------------------------------------------- 

 

احساس بهت کامل را دارم. تمام شد؟ 

یک دکتر ۹ هزار تومانی با یک نسخه ی ۹۰ هزار تومانی همین بود؟ 

 

چه خوب مشکلم را می دانست.  

دوست داشتم تا ابد از بیماری پوستیم رنج ببرم ولی تا این حد مورد کم محلی قرار نگرفته باشم.

دعوت

دعوت متفاوت ترین فیلم حاتمی کیا بود، اما باید یه لقب دیگر در کنار "متفاوت ترین" قرار بدهیم که همه چیز درست با تبلیغات پیش برود. که آن هم کسل کننده ترین است.  

                                         

 بهترین فیلم های ایرانی، با مجموع بهترین بازیگران ایرانی و به کارگردانی بهترین فیلم سازان ایرانی به علت محدودیت های زیاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه جایی برای مانور روی سوژه های جالب خود ندارند.

دعوت با توجه به اینکه سوژه ی روزی برای زوج های جوان است .می توانست بدون در نظر گرفتن محدودیت ها خیلی سوژه ی جذابی برای فیلم سازی حاتمی کیا باشد.

داستان فیلم مربوط است به چند زوج که نا خواسته فردی را به این دنیا دعوت کرده بودند و برای خلاص شدن از آنچه که دیگر وجود داشت، پا به سلاخ خانه ی سقط جنین می گذاشتند و هر یک به دلایل مختلفی پشیمان از تخت جراحی پایین می آمدند.

خوب اتفاقات خیلی قابل پیش بینی بود و همه ی ما می دانستیم که این یک جنین دیگر هم در این دنیا خواهد ماند. و اگر یکی از این خانم ها بر عکس پیش بینی ما موجود زنده ی درون شکمش را می کشت ( با فیلم برداری) همگی میخکوب جذب تماشای سقط می شدند.

حیف از این شناگران خوب که به این بی آبی دچار شدند.

 

نگاه کردن به باغ دیگران

ضرب المثلی عربی می گوید: "اگر به یک نادان هزار فکر نبوغ آمیز بدهی، او فقط مال تو را می خواهد".

اگر به اطراف خود نگاه کنیم، وقتی شروع می کنیم به کشت کردن باغ زندگی مان، می توانیم متوجه این قضیه بشویم که همسایه ی ما به دقت ما را زیر نظر گرفته است. هرچند در ارتباط با هر عملی فاقد صلاحیت است، دوست دارد در مورد اینکه به چه روشی اعمالمان را بذر افشانی می کنیم، چطور افکارمان را می کاریم و به چه روشی فتوحاتمان را آبیاری می کنیم، اظهار عقیده کند.

اگر به حرف های او توجه کنیم، کارمان به آنجا می کشد که برای او کار کنیم;  و باغ زندگی ما فقط بر طبق عقیده ی همسایه خواهد بود. در آخر، زمینی را که با عرق ریختن زیاد پرورش یافته بود و با دعای خیر بسیار حاصل خیز مانده بود، به دست فراموشی می سپاریم.

از یاد می بریم که هر سانتیمتر مربع از زمین راز هایی را در خود دارد که فقط دست های صبور باغبان در درجه ای است که آن را درک کند. دیگر توجهی به آفتاب، باران، و به فصل ها نمی کنیم. تا به تنهایی بر روی سری که از بالای دیوار به دقت ما را نظاره می کند تمرکز کنیم.

احمقی که دوست دارد درباره ی باغ ما نظر بدهد، هرگز به گیاهان خود توجهی ندارد.

پ ن: برگرفته شده از کتاب مثل رودخانه روان

آدینه ی نادیده

         
 

بعد از یک هفته انجام کارهای روتین و سخت( مثل درس خواندن) ، دلمون به یه جمعه خوشه که روز استراحت و انجام هر کاری غیر از کارهای روزانه است.
حالا این جمعه ای که اسمش به دلگیر بودن در رفته چطور می تونه حس و حال سرزندگی رو برای شروع یک هفته ی کار دیگه بوجود بیاره؟
تازه اگرم بخوای از تنهایی و غربت غروب جمعه فرار کنی ، چه کاری برای انجام دادن داری؟ یا چه جایی برای تخلیه ی انرژی مضاعف دوران جونیت داری؟ یا تو که اصلآ دم از متفاوت بودن می زنی چه کاری غیر از تماشا کردن بلدی؟
اصلآ می دونی معنی تفریح چیه؟
اصلآ می تونه برای ما باشه؟

قطعا نه!!!
 حتما خیلی از جوونهای بندر عباسی مثل من فکر می کنند، با این تفاوت که اونها این انرژی بلا استفادشون رو صرف تک چرخ زدن در بلوار غدیر می کنند. مگر اینکه برای فلان کسک جلب توجه باشد.
دلم می سوزه برای خودمون که هیچ چیز از تفریح نفهمیدیم و محکومیم به قبول تفکر "زندگی همینه دیگه" !!!... 

کاش جمعه های بقیه ی دنیا رو هم می دیدیم.